باباحاجی مهربون برای همیشه رفت
آخ پسرمی گوهر روز چهارشنبه 20بهمن1395 از دست دادیم.واقعا من باورم نمیشه.عاشق باباحاجی بودیم همه.طفلک مامان حاجی هم تنها شد.آرسام جونم باباحاجی ساعت یک شب تو بیمارستان تموم کردن.یک ساعت قبلش یعنی ساعت 12 با اون حال فوق العاده بدشون با صدایی که به زور شنیده میشده گفتن آرسام آرسام.پسرم باباحاجی عاشق تو بود.همیشه بهت زنگ میزد.خودش رفت و از درداش راحت شد ولی ی درد بزرگ تو دل هممون گذاشت.درد بی باباحاجی بودن.قربونش برم که حیاط خونش بوی مرگ میداد بدون اون.دیوارها سرد بود.وای که چقدر دلتنگ صداشم.دلتنگ نگاشم.دلتنگ دستاشم.خداکنه وقتی بزرگ بشی ی خاطراتی تو ذهنت از باباحاجی داشته باشی.ازت میپرسیم باباحاجی کجا رفته.میگی رفته خدا.هروقت من گریه میکنم میگی ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:02